در دلِ هیاهوی دنیا، جایی میان صداهایی که فریاد میزنند «زندگی همین است»، نجوایی آرام اما نیرومند از اعماق دل انسان برمیخیزد: «آیا واقعاً همین است؟»
همهچیز انگار هست؛ آسایش، سرگرمی، موفقیت، توجه، لبخندهایی پر زرقوبرق… اما شب، وقتی همهچیز خاموش میشود، صدایی از درون بلند میشود. صدایی که از سالها پیش در دل ما کاشته شده. صدایی که میپرسد: «چیزی کم نیست؟»
ما با این صدا بزرگ شدیم، با آن زندگی کردیم، و خیلی وقتها سعی کردیم خاموشش کنیم… با دویدن، با سرگرم شدن، با پر کردن لحظهها. اما آن خلا، آن فضای خالی در عمق قلب، هیچگاه پر نشد. چرا؟ چون هیچ چیز زمینی برای پر کردن چیزی آسمانی ساخته نشده.
و فقط شبها نیست که این صدا از عمق جان برمیخیزد.
گاهی وسط روز، وسط شلوغترین لحظات، میان خندههای بلند یا هنگام فتح قلههایی که سالها برایش دویدهایم، ناگهان سکوتی سنگین بر دل مینشیند.
انگار همهچیز هست… اما نیست. انگار لبخندها واقعیاند… اما ته دل، چیزی تکان نمیخورد.
خداوند انسان را برای مسیری بزرگتر خلق کرد. فطرتی در وجود او نهاد چنانکه در قرآن فرموده:
فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا، فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا… (روم، ۳۰)
«فطرتی که انسان طبق آن فطرت خلق شده»
مثال سادهای هست: اگر کسی لپتاپِ گرانقیمتی را بردارد و از آن به عنوان سینی استفاده کند، همه خواهند گفت: این کار اشتباه است، این وسیله برای این ساخته نشده.
خلأ قلب
پس چطور این خلا پر میشود؟ جواب مشخص است، راهی که خدا برای انسان مشخص کرده. وقتی انسان قدم در راه خدا بگذارد و به سمت او برود هیچوقت خسته نمیشود، هیچوقت تکراری نمیشود زیرا او نامحدود است و این راه ابدی، همیشه باید به سمت او بروی و او هیچوقت تمام نمیشود. مسیر رسیدن به خدا آسان نیست، اما به سختیاش میارزد.
برای همین است که بعضی با اینکه هیچ ندارند، آراماند.
و بعضی با اینکه همهچیز دارند، در دل شب، به سقف اتاق خیره میشوند و با خود میگویند:
«چیزی کم نیست؟»
آری، کم است… نوری که از جنس دنیا نیست.
نوری که قلب انسان فقط با آن آرام میگیرد.
و آن نور… خداست.
اختصاصی // حجت الاسلام علی لرستانی