✍️ اختصاصی // حجت الاسلام علی قاسملو
پوشیدن لباس راهبان و کشیشان، زندگی در کلیساها و دیرها، مطالعه ی همیشگی کتاب مقدس و بحث دربارهی مذاهب مختلف بهترین راه برای پنهان کردن نیت اصلی جاسوسان محسوب میشد. آن ها به دنبال گردآوری اخبار و اطلاعات درباره ی اوضاع سیاسی و اقتصادی کشورها بودند. در سال 1627 میلادی فرانسوی ها که احساس میکردند از رقیبان اروپایی خود در ایران عقب ماندهاند از شاه عباّس اجازه گرفتند تا گروه مبلّغان مذهبی خود را به اصفهان بفرستند. شاه، که فکر می کرد حضور اروپاییها در ایران به اقتصاد کشور کمک می کند، با این درخواست موافقت کرد. مدتی بعد کشیشان فرانسوی وارد اصفهان شدند.
مشهورترین فرد این گروه پدر «رافائل دومان» بود که به چند زبان مسلط بود و اطلاعاتی در علوم دیگر داشت. رافائل دومان از توانایی خود در سخنگفتن به چند زبان استفاده کرد و پس از مدتی به عنوان مترجم وارد دربار صفوی شد. او اکنون بهترین موقعیت را برای جاسوسی به نفع فرانسه در ایران پیدا کرده بود رافائل دومان که در بین همکارانش به فردی بسیار دقیق مشهور بود، در سال 1660 میلادی کتابچه ای را با نام«اوضاع ایران» تألیف کرد که در آن با وسواس و دقت وضعیت اقتصادی ایران تشریح شده بود. این کتابچه برای «کُلبر»، وزیر اقتصاد فرانسه ارسال شد. کُلبر با استفاده از اطلاعات این کتابچه «کمپانی هند شرقی» فرانسه را تأسیس کرد. چند سال بعد، هنگامی که پدردومان از دنیا رفته بود، کمپانی هند شرقیِ فرانسه تصمیم گرفت فعالیتهایش را در ایران گسترش دهد.
آنها اکنون به جاسوسی دقیق، همچون پدردومان نیاز داشتند. «شاتونوف»، سفیر فرانسه در عثمانی، یکی از تاجران زیرک فرانسوی را که در استانبول مقیم بود برای این مأموریت انتخاب کرد. این تاجر«کانسویل» نام داشت. او لباس کشیشها را به تن کرد و راهی ایران شد. در اصفهان خود را منشی گروه مبلّغان فرانسوی معرفی کرد و به آنها پیوست. کانسویل، در لباس کشیشان، شهر به شهر سفر می کرد و اطلاعات مورد نیاز کمپانی هند شرقیِ فرانسه را جمعآوری میکرد. اخباری که کانسویل به فرانسه فرستاد حکومت فرانسه را به امضای یک عهدنامهی تجاری با ایران تشویق کرد؛ عهدنامهای که در سال 1708 میلادی بین دو کشور امضا شد.
ایران امتیازهای تجاری ویژهای را به فرانسه واگذار کرد و برای حفظ موقعیت مبلّغان مسیحی تعهد کرد که از همهی آنها حفاظت و حمایت کند. در رقابت دولت های اروپایی برای نفوذ در یک کشور، کشیشها هرکدام نقش ویژه ای پیدا میکردند. اکنون اما دولتهای استعمارگر از کشیشان، تاجران و جهانگردانِ خود برای جاسوسی و نفوذ در کشورِ مقصد استفاده نمی کنند. بلکه گزینه های آنها از اهالی همان کشورِ مقصد، انتخاب میشوند. همیشه در هر کشوری آدم های بی وجود و بی هویتی بوده اند که با جذابیت های نه چندان، ترغیب به جاسوسی از وطن خود می شوند. یکی از این آدم های بی وجود، علیرضا اکبری بود. او در سال 1401 اعدام شد. جرم او جاسوسی علیه کشورش بود.
اعترافات او را میتوان با یک جست و جوی ساده در رسانه ها مشاهده کرد. علیرضا اکبری فقط یک جاسوس رده پایینِ خبرکِش و خبربَر نبود. هرچند همین کار را هم به نحو احسن انجام داد. که منجر به ترور و شهادت شهید فخری زاده شد. اکبری به مدت ۳۰ سال در بخشهای مطالعات استراتژیک، سیاست خارجی و بخشهای امنیتی_سیاسیِ نظام، فعالیت داشت. و از همین طریق ارتباط گسترده و عمیقی با مسئولین برقرار کرده بود. او به حلقه های تصمیمساز نظام راهیافته بود. این نوع از جاسوسی که روی سیستم ادراکی تصمیم گیران، اثر میگذارد، لایه ی برتر و تکاملی نفوذ است. اکبری با راهنمایی Mi6 انگلیس، بخوبی از عهده ی این کار برآمده بود.
مقالات و نوشته های او در رابطه با لزوم پیوستن ایران به FATF و CFT و حمایت های او از تعامل یکطرفه و خسارتبار برجام، نمونه ای از القائات علیرضا اکبری به لایه های تصمیم گیرنده ی دولت جمهوری اسلامی است.
نکته: اعدام علیرضا اکبری با حکم دادگاه عادله، دولت انگلیس را به واکنش واداشت، طوری که ریشی سوناک وزیر خزانه داری انگلیس نوشت: “از مرگ اکبری در ایران متحیر شده است” این نوع سرگیجه شدید، نشانه ی از کار افتادن عقل منفصل غربیها در ایران بود. با این همه هنوز هم نظریات مسموم این جاسوس و مهره ی مهم انگلیس در ایران طرفدار دارد و در رأس دولت کنونی و مشاوران آن ایده های او همچون پیوستن به FATF پیشنهاد میشود.