خانم مدیر
شیخ دست های لاغرش را طوری به سمت پنجره دراز کرده بود که انگار میخواهد چیزی را از هوا بگیرد و مشت های خالی اش را به خانم مدیر نشان دهد…
شیخ دست های لاغرش را طوری به سمت پنجره دراز کرده بود که انگار میخواهد چیزی را از هوا بگیرد و مشت های خالی اش را به خانم مدیر نشان دهد…
ابتدا شیخ شریف از خانم مدیر برای توضیح دادن در مورد علت تشویق دانش آموزان دختر به کشف حجاب، دعوت می کند….
اولین بار بود اردکانِ فارس همچین صحنه ای را به خود میدید. ۵ دختر که لباس نظامی تنشان بود… از لحاظ پوشش اسلامی در وضعیت نامناسبی قرار داشتند…
زمانی بود که عهدشکنان در قدرت بودند. و پایبندانِ کم اطلاع زیر اریکه ی قدرت پایمال می شدند.میدان دار این مصاف حول انگیز، خمینی کبیر بود…
چشمانش را باز کرد. پتو را کنار زد. خنکی، پاهایش را نوازش کرد. سینه اش را از هوای اتاق پر کرد. چند لحظه نگه داشت.
روایت کودکی خاص را از کوچه پس کوچه های خاکی قصبه می شنوید…مجموعه روایت های زندگی روحانی شهید محمدحسن شریف قنوتی
مدرس در دوره دوم مجلس شورای ملی به عنوان مجتهد مسلّم، از طرف مراجع نجف نامزد و برای نظارت بر قوانین انتخاب شد.
چرا سفیر انگلستان این چک را برای من ارسال کرده است.چون اقای سفیر به شما ارادت دارندمدرس کمی فکر کرد و به یاد روزی افتاد که …
من لایحه حکومت نظامی را قبول ندارم و آقای رضا خان نباید لایحه ای که باعث کشتن و بستن مردم می شود ارائه بدهد.
پسر جان مگر نمیفهمی میگویم تو برو من خودم می آیم، یک حرف را چند بار باید زد؟!آخر نمیشود آقا جانم گفتن…
هنوز حساب کاربری ندارید؟
ایجاد حساب کاربری