اینجا، میدان بزم است؟ یا رزم؟
نه، اینجا میدان بزم و رزم است؛ جاییکه شور و شعور، در کنار شمشیر و شعله قد علم کردهاند!
خطاست اگر این میدان را تنها به بزم بسپاریم.
میدان بزم، اگر بیهدف و بیفریاد باشد، قربانگاه خاموشی دلهای بیدار است؛ دلهایی که نمیخواهند در زنجیر عافیتطلبی بمانند، دلهایی که به اتحاد عقل و احساس تن دادهاند، نه به سکوتِ مصلحتزده.
و آری! اگر بزم در جای خویش بنشیند، میشود خاکریزِ رزم، میشود پرچمدار قیام، میشود تکیهگاه مردان میدان.
اما افسوس… که عدهای از تاریخ عاشورا، تنها نوای نای و نالهاش را شنیدهاند، نه ضربآهنگ شمشیر و ندای “هیهات منا الذله” را!
بدانید و بدانیم:
دستگاه سیدالشهدا، نه موزهای برای عبرتگیری صرف، نه مجلسی برای اشک بیحماسه است؛
بدانید و بدانیم:
دستگاه سیدالشهدا، موزه عبرتزدگان نیست؛
اینجا محراب بصیرت است، اینجا خیمهگاه آگاهی و ایستادگی است!
کارزار مردانگی است، صحنه فریاد بر ظلم، و میدان احیای حقیقت!
حرکت سیدالشهدا، تلفیقی است از اشک و اشتیاق، از بزم و برهان، از رزم و قیام؛
چراغی است برای هر دل خفته، هر دیده غبار گرفته، هر وجدانی که در تردید و فتنه سرگردان است.
اینجا، ای اهل دل!
اینجا میدان بزم و رزم است!
میدان قئود است، نه قعود.
عرصه فریاد است، نه فقط فغان.
میدان عمل است، نه صرفاً اشک!
سلسله یادداشتهای (از آشنایی تا شناسایی) قسمت هشتم
یادداشت اختصاصی // حجتالاسلام علیخانی