✍️ یادداشت اختصاصی || حجت الاسلام علی قاسملو
برده هایی که از شکنجه ی ارباب ها به تنگ می آمدند، فرار می کردند؛ اما بعضی که فرار را بی فایده می دانستند و در اندیشه ی انتقام بودند، دست به شورش می زدند.
شورش برده ها گاه با قتل اربابان سفید همراه می شد. آنها با کشتن سفیدها منطقه ای را در اختیار می گرفتند؛ اما سرانجام سرکوب می شدند و ارباب ها همه را دار می زدند.
شورشی که در پایان قرن هجدهم میلادی در هاییتی رخ داد به پیروزی نسبی برده ها منجر شد. هاییتی زیر تسلط فرانسه بود و از هر شش ساکنِ آن، پنج نفر بَرده بودند. پانصد هزار بَرده در این منطقه در مزارع نیشکر و قهوه کار می کردند.
فرانسوی ها پس از پیروزی انقلابشان و انتشار بیانیه حقوق بشر، برده داری را عملی نفرت انگیز اعلام و آن را لغو کردند؛ اما بعد از مدتی دوباره قانون برده داری را تصویب کردند.
تصویب دوباره ی این قانون، برده های هاییتی به خصوص برده های اندکی را که سواد خواندن و نوشتن داشتند و از تحولات فرانسه با خبر بودند به نومیدی کشاند.
یکی از این برده های با سواد توسان لُووِرتور نام داشت که درشکهچی اربابش بود و در شهر زندگی می کرد. او در ماه اوت 1791 میلادی، برده های هاییتی را به شورش وا داشت. آنها مزارع و خانه های سفیدپوستان را به آتش میکشیدند و هر سفیدی را که به دستشان می افتاد آنقدر کتک می زدند تا بمیرد. هزار سفیدپوست با کشتی به آمریکای شمالی فرار کردند.
حکومت فرانسه ناوگان عظیمی را برای سرکوب بردگان به سواحل هاییتی فرستاد؛ اما توسان برده ها را در گروه های منظم سازمان داد و آنها را برای جنگی برنامه ریزی شده با مهاجمان آماده کرد.
جنگ با فرانسوی ها سه سال طول کشید. در این میان، انگلیسیها و اسپانیاییها نیز که ضعف فرانسوی ها را در جزیرهی هاییتی دیده بودند، برای تصرف آن هجوم آوردند؛ اما ارتش منظم سیاهان به رهبری توسان، آنها را هم عقب نشاند.
سرانجام فرانسوی ها از هاییتی عقب نشستند.
هنگامی که ناپلئون، دیکتاتور مغرور فرانسوی، روی کار آمد، از اعمال توسان خشمگین شد و در سال 1802 میلادی ارتش بزرگی را برای تسخیر مجدد هاییتی به جزیره اعزام کرد. جفرسون رئیس جمهور آمریکا نیز اعلام کرد برای فتح هاییتی به فرانسه کمک خواهد کرد. آمریکایی ها می ترسیدند پیروزی برده های هاییتی برده های آمریکایی را هم به شورش تشویق کند.
سپاه ناپلئون با ارتش سیاهان، که توسان به خوبی آنها را رهبری میکرد، درگیر شد. فرانسوی ها از مقاومت و جنگ منظم برده های سابق شگفت زده شده بودند.
اوضاع سخت و هولناک مزارع و دوران دشوار بردگی، این سیاهان را آب دیده کرده و توان آن ها را برای تحمل سختی ها بالا برده بود؛ برای همین با قدرتی مثال زدنی و اراده ای محکم به جنگ ادامه میدادند. اربابان فرانسوی در دوران بردگی بلاهایی سرشان آورده بودند که آنان به هیچ وجه حاضر نبودند به زندگی گذشته برگردند.
سرسختی سیاهان و نظمی که در اجرای نقشه های جنگی خود به نمایش گذاشتند، ضربه های سنگینی به سپاه فرانسه وارد کرد؛ ضربه هایی که فرانسوی ها در جنگ های اروپایی هم آن را تجربه نکرده بودند.
جنگ 8 ماه طول کشید. شمار زیادی از دو طرف کشته شدند. بیماری تب زرد هم در هر دو سپاه شایع شد و سربازانی را در هر دو سوی جبهه ی جنگ از پا درآورد.
فرمانده فرانسوی به حیله متوسل شد. با فرماندهان توسان پنهانی وارد گفتوگو شد و جداگانه قراردادهایی را با هریک از آنها امضا کرد. توسان تنها ماند…
نمی دانم شما هم با شنیدن این ماجرا، با این واقعه، همذات پنداری می کنید یا خیر؟
من اما خودم را جای برده ها و ایران را جای هاییتی تصور میکنم. ایرانی که نه تنها مقاومت خارق العاده ای از خود نشان داده، بلکه اندیشه ی مقاومت را پایه ریزی و به نقاط دیگر تزریق کرده است.
زرسالاران اقتدار طلبِ زورگو مدتی است از فتح سرزمینی(استعمار کُهن) دست کشیده اند. آنها، از اشغال دستگاههای حاکم(استعمار نو) هم عبور کرده اند. اما در سال های اخیر عنکبوتِ نحس استعمار، هندسه ی قدرتش را طور دیگری طراحی کرده است. در این هندسه، اشغال پایدار به صورتِ غیرمستقیم اتفاق می افتد. و از جانب مردم نه تنها اعتراضی به وضع موجود صورت نمی گیرد بلکه خود مردم پذیرای استعمار می شوند.
تحولات از طریق مردم به دست خود مردم صورت میگیرد. البته در جهت مطامع استعمارگران. چرا؟!
به دلیل استفاده ی استعمارگر از راهبرد فریب و شعارهای عوامفریبانه.
به وسیله ی رسانه هایی که الگوریتم اش به سفارش استعمارگر نوشته شده.
_ این جمله از سخنرانی جورج بوش در مراسم تحلیف دومین دوره ریاست جمهوری را دقت کنید: «با تلاشهای ما، آتش در افکار مردم روشن میشود، این آتش کسانی را که قدرت آن را درک کنند، گرم میکند و کسانی را که با پیشرفت مبارزه میکنند، میسوزاند و یک روز آتش آزادی به تاریکترین زوایای جهان ما خواهد رسید. هدف ما کمک به دیگران برای یافتن و بلند کردن صدای خودشان است؛ اینکه آزادیِ خودشان را به دست آورند و سرنوشتشان را خودشان به دست گیرند… ما با استناد به حوادث و شعور همگانی به یک نتیجه رسیدهایم و اینکه بقای آزادی در سرزمینمان به موفقیت آزادسازی دیگر سرزمینها بستگی دارد.»
استعمار، چه در قالب کهن اش و چه در قالب نو و فرانو اش در صدد اثبات برتری خود به دیگران است. او می خواهد مقاومت مردمان ستمدیده را بشکند. استعمار همه را از خودش می ترساند. هویت مردمان را از آنها می گیرد.
احساس پوچی و ناتوانی را به سلطه پذیر القاء می کند. مبارزه و مقاومت بر علیه اش را نامشروع و بی نتیجه جلوه می دهد.
بُرهه ی استعمار فرانو، استعمار ذهن هاست.
_ هر فردی که بگوید آمریکا یا اسرائیل می تواند با یک دکمه تمام امکانات دفاعی ما را نابود کند، این فرد استعمار زده ای بیش نیست.
این فرد اگر بمانند یکی از فرماندهان توسان باشد، مقاومت توسان شکست خواهد خورد.