ایمان مردم در بحران ها
مردم در بحران ها دو دستهاند: عدهای ضعیفالنفس و حقیر که بهسرعت، ساختمان انسانیت و ایمانشان فرو میریزد و در غبار این آوار فروریخته گم میشوند. برخی در مواجهه با بحران، فقط دستوپا میزنند؛ اما عدهای با غلبه و ماندگاری، از شکستها پیروزی، از تهدیدها فرصت، و از ریزشها رویش میسازند.
وجه اختلاف این دو دسته، رجوع به الگوست. اگر امامت را درست بشناسی، جنسیت، خاستگاه و موقعیت تو تفاوتی ندارد؛ این شناخت، همه را در مسیر حق قرار میدهد. حتی اگر در بحرانیترین شرایط زمانی هم باشی، پیروز میمانی و ماندگار خواهی بود.
چه بحرانی بالاتر از آنکه هم خواهر شهید باشی، هم مادر شهیدان، هم دختر شهید؛ اما داغها تو را نمیشکنند.
بر شتر اسارت سوار باشی، ولی هیچگاه اسیر نباشی. در مقابل کوفیان و بازار کوفه همانهایی که مسلم بن عقیل را به دست ابنزیاد دادند، به سیدالشهدا نامه نوشتند و خلف وعده کردند ـ در برابر این همه نیزهبهدست و شمشیرکش، در برابر دشمن به ظاهر پیروز، مقتدرانه ایستادهای و در خانه و کاشانهاش او را به رسوایی میکشانی.
شناخت حقیقی امام
آری، حتی در برابر خبیثترین چهرهها، خطبه میخوانی؛ با آرامشی که از ایمان ریشه میگیرد. هلهلهها و گریهها تو را نه غمگین میکنند و نه شاد.
اما همچنان ماندگار و در میدان هستی، چراکه شناخت حقیقی از امام، تو را ساخته است؛ و این شناخت را آشکارا فریاد میزنی:
خطاب به اهل کوفه از خدعهها و دغلبازیهایشان پرده برمیداری:
«یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل!»
شما اهل تظاهر هستید. گویی باورتان شده که پیرو اسلام و اهل بیت هستید، اما در این امتحان کم آوردید و دچار کوری شدید.
شناخت درست نداشتید و ندارید.
«با بیبصیرتی، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کردههای خودتان را، گذشتهی خودتان را باطل کردید.
ظاهر، ظاهر ایمان؛ دهان، پر از ادعای انقلابیگری؛ اما باطن، باطن پوک؛ باطنِ بیمقاومت در مقابل بادهای مخالف.»
سلسله یادداشتهای (از آشنایی تا شناسایی) قسمت سوم
یادداشت اختصاصی // حجتالاسلام علیخانی