پاسخ هوشمندانه ابوترابی
«از صلیب سرخ جهانی برای بازدید و سرکشی از اردوگاههای اسرای ایرانی در عراق، حضور پیدا میکنند. همراه این بازرسان، رئیس اردوگاه اسرای ایرانی هم حضور دارد. او کسی است که همهی دستورات شکنجه و امر و نهی اردوگاهها، بنا به فرمان او صورت میگیرد. برخی از اسرای ایرانی در پاسخ به مأمور صلیب سرخ، گله میکنند. نماینده، به سراغ من میآید و از وضعیت مان سوال میکند. میپرسد نظراتتان درمورد وضعیت فعلی چیست؟ انتقادی دارید؟ در جواب ابوترابی می گوید: همه چیز خوب است و ما مشکلی نداریم و اذیت هم نمیشویم».
متن بالا، خاطرهای از شخصیتی است که روزگاری همچون خورشیدی تابان بر دل اسیران مظلوم میتابید. او نقطه اشتراک خاطرات شیرین همه آزادگانی است که در بند رژیم بعث عراق، طعم تلخ اسارت را چشیدند.
حاشا کردن شکنجه ها
سیدعلیاکبر ابوترابی. این بزرگوار یکی از هزاران فتحالفتوح انقلاب اسلامیست.
اما آن خاطره ادامه دارد…
فردای آن روز، رئیس اردوگاه میگوید، بروید علیاکبر را پیش من بیاورید.
حاجآقای ابوترابی در اتاق رئیس حاضر میشود. بلافاصله رئیس، می پرسد: چرا پیش بازرسان شکنجههای ما را حاشا کردی؟ ترسیدی؟
ابوترابی در جوابش میگوید: «من هرچه فکر کردم علیه کشور و مسئولان عراق شکایتی کنم دیدم انصاف نیست. بالاخره ما دو کشور مسلمان هستیم و داریم با هم میجنگیم. این مقطع از جنگ هم تمام میشود و دائمی نیست. اما نخواستم شکایت یک کشور مسلمان را پیش کفار ببرم و در روز قیامت نتوانم پاسخگو باشم»
این بینش و رفتار، بینهایت ریشهدار و هوشمندانه است. اصالت و هویت دارد. کار هر بنی بشری نیست. یک صاحب روحِ بزرگ باید باشد تا چنین عملی از او صادر شود. این آدم حماسه می آفریند. وقتی بازجو از او می پرسد، چهکارهای؟ می گوید بزازی هستم که به سربازی آمده ام.
…
چندین سال قبل، روحالله موسوی خمینی با تبعید شاه، به عراق پا میگذارد.
وزیرِ اهل تشیع دولت عراق به استقبالش میرود. به خمینی پیشنهاد میدهد خبر ورودشان را در رادیو اعلام کنند و اگر دوست داشتن میتوانند انتقاداتی هم به دولت شاه داشته باشند.
امام خمینی در جواب وزیر میگوید: «امرِ داخلی است شما دخالت نکنید! به سایر دول مربوط نمی شود.»
…
مقایسه امام و سید علی اکبر ابوترابی
با یک مقایسهی ساده، آشکار میشود که این دو رفتار از یک بنمایه اند. که شرافت و انصاف جزء خطوط اصلی آن است. و راهبری آن بر عهدهی خمینی کبیر است. و ابوترابی افتخار سربازی مکتب خمینی را دارد. این مکتب حد و حدود مشخصی در مبارزه دارد و پا روی آن نمیگذارد.
این راز محبوبیت و دلبری مکتب خمینی است.
…
حال مقایسه کنید با دیگر مکاتبی که ادعای مبارزه دارند.
در روزهای اخیر دو کارگردان ایرانی، در جشنوارهای موسوم به جشنوارهی کَن شرکت کردهاند.
و هرچه در توان داشتند بغیر از محتوایی که در فیلم شان به نمایش درآمده با زبان گزنده در حاشیهی اکران فیلم، به جامعه و فرهنگ ایرانی تاختند.
یکی از آن دو کارگردان، جوانی 36 ساله به نام آقای سعید روستایی است. او کارگردانی ماهر و قابل اعتناییست. و به قول خودش دوست دارد همیشه، رو به جلو حرکت کند. اینکه آیا در واقعیت هم رو به جلو حرکت میکند، به شدت قابل تردید است.
واقع نمایی محض
او تلخیهای جامعه از جمله فقر و اعتیاد را به تصویر می کشد. و در واقع از جمله کارگردانهای رئالیست و واقعگرا است. آقای روستایی بعد از اکران آخرین فیلماش در میان جمعیت غیر ایرانی حاضر در جشنوارهکن میگوید: «از اینکه اینجا هستم و فیلمم به این مرحله رسیده است هیجان زدهام. خیلی هیجان زدهام. فیلمم توقیف شده و امکان نمایش برای مردم خودم نبوده. و دوست دارم فیلمم را با مردمم ببینم.»
و در جواب خبرنگاری که از او میپرسد چرا فیلمهای شما تلخ است؟ میگوید: «اگر فیلم های من تلخ است به دلیل اینکه از کوزه همان برون تراورد که در اوست. وقتی شیرینی نمی بینم چه بسازم؟»
به تصویر کشیدن این حجم از تلخی و یأس هرچه باشد واقعگرایی نیست. در واقع واقعنمایی محض است. هنرمند کسیست که امیدها را هم در کنار مشکلات ببیند. اینکه میگوید از کوزه همان برون تراورد؛ کوزه و محتوایتش خود سعید روستایی است. محتوای فیلمهای او نیز، تایملاینی است که در آن سیر میکند. نه خود واقعی جامعه.
رو به جلو حرکت کردن برای خود شخص شخیص آقای روستایی است که با پرداخت به آنچه آنورِ آبیها دوست دارند و برایش کف و سوت می زنند، هیجان زده میشود.
پا روی درد مردم بگذاری و به آنچه دوست داری برسی، هنر نیست.
سعید روستایی را باید ارجاع داد به آن الگوی شرافت و انصاف. عیبی هم اگر هست درون خانواده باید حلش کرد نه برای اجنبی که در صدد نابودی ژن ایرانی است.
پ.ن: به مناسب سالگرد رحلت سید آزادگان، حجتالاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی، کتابی محضر خوانندگان معرفی میکنم که به نظر، به بهترین نحو جزئیات و ریزهکاریهای رفتاری سید ابوترابی را به تصویر کشیده است. کتاب “من اسیر زندهام”
یادداشت اختصاصی // حجت الاسلام علی قاسملو